یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

یادداشت های دکتر محی الدین قنبری

درباره دین و فرهنگ: برای آگاهی، برای بهی

سلام خوش آمدید

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق» ثبت شده است

دیروز با پسرم از کتابخانه ملی برمی گشتیم. امر و نهی های پدرانه برای تربیت یا به اسم تربیت می تواند رابطه پدر-مادر با کودک را سخت و ناخوشایند کند و باید هر روز در کنار آن ترمیم و خوشی هایی هم داشت. با آنکه کارکنان کتابخانه ملی به ویژه خانمهایی که پیرو راه خجسته بانوانی کوشا و دانا همچون سرکار والا پوراندخت سلطانی شیرازی (پوری سلطانی) و تنی چند از خردمندان فرهنگ دوست دیگر همچون جناب آقای دکتر کامران فانی و سرکار خانم زهره علوی هستند همچون فرشته و صد البته از فرشته بهترند و با کودکان داروی جان اند و خوراک فرهنگ و هنر ولی باز به پسرم گفتم سر راه یک بستنی فروشی خوب هست می خواهی یک بستنی میوه ای بخوری؟ او که پس از آمدن با من به دندانپزشکی ام و کلاس طراحی در کتابخانه ملی خوب با دیگر کودکان بازی کرده بود گفت بدم نمیاد. مسیر را کج کردم و به سمت بستنی فروشی که یک خیابان بالاتر از بزرگراه شهید همت است رفتم. 

  • ۱ نظر
  • ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۴۷

امشب به لطف پیشنهادهای چندباره دوست و هم کلاسی گرامی ام آقای رضا فاضلی، فیلم 12 مرد خشمگین را دیدم. این فیلم 63 سال پیش (1957) ساخته شد و من 20 سالی پیش در برنامه ای گزارشی برای معرفی آن دیده بودم و امشب این سعادت را داشتم که آن را سر صبر و دل سیر ببینم.

12 مرد خشمگین

یادم افتاد استاد فرزانه ام جناب محقق منوچهر صدوقی سها هنگامی که با دوستی به دفترشان رفته بودیم گفتگوهایی شد درباره برخی ماجراهای جنایی و به وِیژه آنها که گوشه ای هم به سیاست می زد. دم در که از هم جدا می شدیم رو کرد به ما و گفت:


هرگز در این پرونده ها و داستان ها داوری نکنید!

من بعد یادم افتاد که استاد، وکالت هم کرده اند و این فرمایش ایشان برآمده از تجارب حقوقی ایشان هم هست. همیشه این جمله ایشان در بزنگاه های مختلف یادم می آمد. دهه شصت خونبار و اندوهبار! قتل های زنجیره ای دهه هفتاد و زندانی های سیاسی و خیلی چیزهای دیگر که آدم را احساسی می کند ولی این جمله را به یاد می آوردم که در چیزی که اطلاع کامل ندارم ورود و داوری نداشته باشم و هر بار که هیجان و عاطفه پیشی داشت و چیزی گفتم یا نوشتم بعد در آن تردید کردم و دیدم که جمله استاد باید پیش رویم باشد.

از سوی دیگر، گفتاری را از محقق ارجمند دکتر محمدرضا نیکفر خواندم که «قضاوت کنیم!»:

    محمد بن محمد غزالی طوسی (د 505 ق) هم در احیاء علوم الدین و هم در کیمیای سعادت برای نمونه حکایتی را برای خلق خوش یا خوش خویی آورده است. این حکایت متعلق است به حضرت رضا علیه السلام. مادر ایشان از کنیزان آفریقایی و سیه چرده بود و به همین جهت رنگ رخ ایشان هم به تیرگی گراییده بود. چنانکه با طبقات موالی (بردگان) یا اقوام دیگر امکان اشتباه پیش می آمد. حکایت بدین قرار است:

  «على‏ بن‏ موسى‏ الرضا (ع) را رنگ سیاه بود، و بر در سراى وى اندر نیشابور گرمابه ‏اى بود که چون اندر گرمابه شدى، خالى بکردندى. یک روز گرمابه خالى بکردند و وى اندر گرمابه شد، و آن گرمابه ‏بان غافل ماند.

روستایى فرو گرمابه شد، وى را دید پنداشت هندویى است از خادمان گرمابه. گفت: «خیز، آب بیاور.» بیاورد. دیگر گفت: «خیز، گل بیاور.» بیاورد همچنین وى را کار همى ‏فرمود، و وى همى‏ کرد.

 چون گرمابه ‏بان باز آمد، و آواز روستایى شنید که با وى حدیث مى ‏کرد، ترسید و بگریخت. چون به درآمد، گفتند: «گرمابه ‏بان بگریخت از بیم این واقعه.» گفت: «بگو مگریز، که جرم آن را بوده است که تخم به نزدیک کنیزکى سیه بنهاد!» (کیمیاى سعادت، ج‏2، ص 25 و 26)

  • ۰ نظر
  • ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۰۴

اولین بار که کسی به من گفت که کتابی را چند بار خوانده است، جوانی کتابخوان بود در کتابخانه شکوهمند حسینیه ارشاد؛ اسمش را هرگز نپرسیدم می گفت فلان کتاب نیچه را پانزده بار و آن یکی را ده بار خوانده است! دانشجوی ارشد رشته فلسفه بود از دانشگاه تهران و هر بار که من برای مطالعه می آمدم کتابخانه، او پشت میزی نشسته و ساعتها مشغول خواندن بود. می خواهم کتابی را به دوستان معرفی کنم که اگر چند بار خوانده شود سزاوار است. بعضی کتاب­ ها را نباید خواند چون برای خواندن نوشته نشده اند برای فهمیدن و فهماندن منتشر نشده اند؛ ولی برخی را باید چند بار خواند چرا که بارها و بارها اندیشه شده، با فهم و خرد دیگران سنجیده شده و پس از برش ها و تراش ها چون گوهری به درخشندگی رسیده و در جان روشنی می بخشند. معمول نیست در معرفی کتاب چنین با تحسین نوشت ولی گاهی هم بد نیست نامعمول بودن؛ شاید شاید!

  • ۶ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۴۷

نوشته زیر بخشی کوتاه از مقاله ای است که در اسفندماه 1391 در ویژه نامه عرفانی- فلسفی روزنامه ایران به نام روشنایی چاپ شد و موضوع آن چگونگی رفع اختلافات پیش آمده در میان  ایمانیان است.

 

    نه فقط در روزگار ما که در هر زمان و زمینی که نام فرهنگ و فرّهی بر تاریخشان است و اسم دین و مذهب بر زبانشان، در روزگاری که دانستنِ آدمی بر بودنِ آن پیشی گرفته و دارایی انسان، به خصوص برخورداری­اش از قدرت و ثروت بر کمال و فرّهیِ ذاتش چیره شده، اختلاف­ها و نزاع­ها و کدورت­های قلبی و دشمنی­ها فراوان شده است؛ اینجا است که یادداشتِ رسم و آدابِ کمال اهل صفا و وفا و اهل معرفت و الوهیت در برکندن بیخ درخت دشمنی و برآوردن نهال دوستی نه تنها خاطره­ی ایشان بلکه سرمشق و یادآور آدمیت است. گذشت از بدیها و پاسخ دادن آنها به نیکی­ها، «اصلاح ذات البین(سازش دادنِ چالش­گران)» و دفع و رفع کدورت­ها مواردی است که همه­ی انسان­های نیک به آن آگاهی دارند، ولی فضای اجتماعی و جریان­های خصومت­زای خشونت­آفرین گاه راه را بر ایشان تنگ می­کنند و تاریک می­نمایند، چندان که این رفتارهای نیک از دست می­رود و دیده نمی­شود و آتش دشمنی و دشمن­تراشی ریش و ریشه­ی خود ایشان را علاوه بر دیگران می­سوزاند.